نه در توصیف شاعرها نه در آواز عشاقی

تو افزون‌تر از اندیشه، فراوان‌تر از اغراقی


وفاداری و شیدایی علمداری و سقایی

ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی


به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان

یزید آنجا که می‌گوید الا یا ایها الساقی


تمام کودکان معراج را توصیف می‌کردند

مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی


چنان رفتی که حتی سایه‌ات از رفتنت جا ماند

رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی


فرار از تو فراری می‌شود در عرصه میدان

چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی


بدون دست می‌آیی و از دستت گریزانند

پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی


به سوی خیمه‌ها یا «عدتی فی شدتی» برگرد

که تو بی‌ مشک سقایی که تو بی‌ دست رزاقی


شنیدم بغض بی‌گریه به آتش می‌کشد جان را

بماند باقی روضه درون سینه‌ام باقی


حمیدرضا برقعی