طوفانِ تیر،کار عمو را خراب کرد
این مشکِ پاره، نقشۀ او را بر آب کرد
میخواست«یاسکینه» به قولش عمل کند
بارانِ تیر،سخت عمو را جواب کرد
شرمندۀ تبِ لبِ اطفال شد عمو
عباس را خجالت زینب مذاب کرد
احساس شد،صدای حروف مقطعه
ارباب را بریده بریده خطاب کرد
نعش مرا به خیمه مبَر جان اصغرت
سقای با وفای تو شرم از رباب کرد
میخواست«یاحسین» به پایت ادب کند
دستان من،مسیر تو را انتخاب کرد
دستی،یمین و دست دگر در یسار ماند
این کار،حرفِ علقمه را یک کتاب کرد
دستی نمانده بود،علم بر زمین فتاد
یک بی حیا رسید و بسویم عتاب کرد
آمد عمود و تاجِ غرورِ مرا شکست
دشمن جسور شد،زد و پا در رکاب کرد
خصمِ من از حماسۀ صفین کینه داشت
در کربلا حساب مرا بی حساب کرد
چشمم به خیمه بود که تیری ز ره رسید
این دیده را ز بُرد نگاهش مُجاب کرد
انگار پیشِ چشم من آمد مصائبی
کز گفتنش زبانِ مرا در حجاب کرد
خون گریه میکنم که پس از این زنند جار
این قوم،حمله بر حرم بوتراب کرد
گفتید ماهِ علقمه،ماهِ رُخم گرفت
مادر رسید و علقمه را آفتاب کرد
محمود ژولیده